English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3586 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
defendance need U نیاز خویشتن پایی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
LUT U مجموعه نتایج ذخیره شده که به سرعت قابل دستیابی هستند توسط برنامه بدون نیاز به محاسبه هر نتیجه در صورت نیاز
self U خویشتن
selfhood U خویشتن
self recrimination U ملامت خویشتن
self acceptance U خویشتن پذیری
self advancement U جلوبری خویشتن
self justification U توجیه خویشتن
self mutilation U جرح خویشتن
restrained U خویشتن دارانه
self observation U خویشتن نگری
self worship U پرستش خویشتن
self perception U ادراک خویشتن
self image U خویشتن شناسی
self-denial U انکار خویشتن
cleans U کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
cleanest U کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
clean U کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
cleaned U کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
self examination U درون خویشتن بینی
self analysis U تجزیه وتحلیل خویشتن
continence U خویشتن داری پرهیزگاری
introspectionist U خویشتن نگری است
self scrutiny U درون خویشتن بینی
discretionary U آنچه در صورت نیاز لازم و در صورت عدم نیاز زیادی باشد
there is nothing like leather U هر که نقش خویشتن بیند دراب
self-appointed U منصوب شده بوسیله خویشتن
self appointed U منصوب شده بوسیله خویشتن
self awareness U اگاهی از خود خویشتن شناسی
self administered U اداره شونده بوسیله خویشتن
self accusation U عمل تهمت زدن به خویشتن
self analytical U تجزه وتحلیل کننده خویشتن خود شناس
introvert U شخصی که متوجه بباطن خود است خویشتن گرای
introverts U شخصی که متوجه بباطن خود است خویشتن گرای
criss-crosses U پایی
criss-cross U پایی
criss-crossed U پایی
criss-crossing U پایی
planters U کف پایی
planter U کف پایی
plantar U کف پایی
footy U پادار پایی
shoepack U کفش دم پایی
pumiceous U سنگ پایی
pedicab U سه چرخه پایی
papoosh U کفش سر پایی
panton U کفش دم پایی
polypody U هزار پایی
pantof U کفش سر پایی
foothold U زیر پایی
footrest U زیر پایی
footholds U زیر پایی
espadrille U کفش دم پایی
foot control کنترل پایی
elephantiasis U پیل پایی
pantof U کفش دم پایی
pedalling U پدال پایی
pedalled U پدال پایی
pedaling U پدال پایی
pedaled U پدال پایی
velocipede U دوچرخه پایی
foot brake U ترمز پایی
pedals U پدال پایی
foot starter U استارتر پایی
foot pedal U پدال پایی
bicycle U دوچرخه پایی
bicycles U دوچرخه پایی
territoriality U بوم پایی
foot operated starting switch استارتر پایی
shoepac U کفش دم پایی
push bike U دوچرخه پایی
push bikes U دوچرخه پایی
pedal U پدال پایی
pumicestone slag U سرباره سنگ پایی
ambulatory psychotherapy U روان درمانی سر پایی
tarsal U مچ پایی استخوان قوزک پا
treadle press U ماشین چاپ پایی
kick starter U راه انداز پایی
lubberliness U بی دست و پایی ناازمودگی
coefficient of rigidity U ضریب سخت پایی
an odd slipper U یک لنگه کفش سر پایی
modulus of rigidity U ضریب سخت پایی
foot starter U راه انداز پایی
lubberly U از روی کودنی یابیدست و پایی
takeoff leg U پایی که فشار برروی ان است
melodion U یکجور ارگ دستی یا پایی
maladroitness U ناشی گری بیدست و پایی
foot operated starting switch U کلید راه انداز پایی
to muff a catch U از بی دست و پایی توپ رانگرفتن
subbass U کلیدرکاب پایی ارگ وپیانو
to muff a ball U از بی دست و پایی توپ رانگرفتن
foot pedal switch سوئیچی که با پدال پایی بکار میافتد.
melodeon U ارگ پایی یا دستی نوعی نی کوچک
pivot foot U پایی که درهنگام حرکت بایدروی زمین بماند
self insurance U بیمه شدگی توسط خویشتن بیمه شدن پیش خود
lead U پایی که در پرش از روی مانع زودتر از پای دیگر بلند میشود
leads U پایی که در پرش از روی مانع زودتر از پای دیگر بلند میشود
want U نیاز
needless U بی نیاز
demanded U نیاز
requirement U نیاز
requirement U نیاز
need U نیاز
demand U نیاز
demands U نیاز
self-sufficient U بی نیاز
self sufficing U بی نیاز
demand U نیاز
need U نیاز
needed U نیاز
needing U نیاز
quasi need U شبه نیاز
self-evident U بی نیاز از اثبات
want U نقصان نیاز
requirement U مورد نیاز
construction need U نیاز سازندگی
n affiliation U نیاز پیوندجویی
cognizance need U نیاز شناخت
agamic U بی نیاز ازتخم نر
n achievement U نیاز پیشرفت
achievement need U نیاز پیشرفت
wanted U نقصان نیاز
capital requirement U نیاز سرمایه
demands U نیاز احتیاج
affiliation need U نیاز پیوندجویی
necessity U نیاز نیازمندی
self-explanatory U بی نیاز از توصیف
self explanatory U بی نیاز از توصیف
manifest need U نیاز اشکار
succorance need U نیاز مهرطلبی
self explaining U بی نیاز از توصیف
structural requirement U نیاز استاتیکی
social need U نیاز اجتماعی
prerequisite U پیش نیاز
prerequisites U پیش نیاز
self contained U برون بی نیاز
need gratification U ارضای نیاز
demand U نیاز احتیاج
demanded U نیاز احتیاج
nurturance need U نیاز مهرورزی
sweet nothings U راز و نیاز
felt need U نیاز هشیار
urgency of need U ضرورت نیاز
obviated U رفع نیاز کردن
custom ROM U مین نیاز مشتری
obviates U رفع نیاز کردن
obviate U رفع نیاز کردن
obviating U رفع نیاز کردن
need press theory U نظریه نیاز- فشار
self sufficient U مستغنی بی نیاز از غیر
demand processing U پردازش بر اساس نیاز
deference need U نیاز دنباله روی
criminal court U راز و نیاز کردن
floor space occupied U فضای مورد نیاز
reserve requirements U ذخائر مورد نیاز
chemical oxygen demand U نیاز شیمیایی اکسیژن
c.o.d U نیاز شیمیایی به اکسیژن
dominance need U نیاز سلطه گری
lime requirement U اهک مورد نیاز
require U نیاز داشتن لازم بودن
required U نیاز داشتن لازم بودن
iam in bad U بسیار نیاز مند هشتم
b.o.d U نیاز زیست شیمیایی به اکسیژن
netblock U ابشاری که نیاز به دفاع ندارد
required supply rate U نواخت مهمات مورد نیاز
post free U بدون نیاز به تمبر زدن
postfix U و نیاز به کروشه را از بین می برد.
requires U نیاز داشتن لازم بودن
requiring U نیاز داشتن لازم بودن
bank capital requirement U سرمایه مورد نیاز بانک
biochemical oxygen demand U نیاز زیست شیمیایی به اکسیژن
biological oxygen demand U نیاز زیست شیمیایی به اکسیژن
common goods U کالای مورد نیاز عموم
demand paging U صفحه بندی مورد نیاز
overproduce U بیش ازفرفیت یا نیاز تولیدکردن
demand satisfaction U تحویل اماد مورد نیاز
combat essential U مورد نیاز حتمی رزمی
notation U و دیگر نیاز به کروشه نیست
addressing U بدون نیاز به موارد خاص
requirements U آنچه مورد نیاز است
notations U و دیگر نیاز به کروشه نیست
specifies U بیان واضح آنچه نیاز است
specify U بیان واضح آنچه نیاز است
completing U آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
completes U آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
You are needed . They need you . U وجود شما مورد نیاز است
To leave someone in the lurch . U کسی را قال گذاشتن ( هنگام نیاز )
completed U آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
complete U آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
reorder level U مقدارموجودی که حاکی از نیاز به سفارش میباشد
supplying U تامین چیزی که مورد نیاز است .
supply U تامین چیزی که مورد نیاز است .
supplied U تامین چیزی که مورد نیاز است .
parallelled U اگر به توجه نیاز داشته باشند
materials requirements planning U برنامه ریزی مواد مورد نیاز
parallels U اگر به توجه نیاز داشته باشند
parallelling U اگر به توجه نیاز داشته باشند
paralleling U اگر به توجه نیاز داشته باشند
paralleled U اگر به توجه نیاز داشته باشند
parallel U اگر به توجه نیاز داشته باشند
shortest U بدون نیاز به حمل کننده مسیر
Recent search history Forum search
2New Format
1I need a reference so I came in office on friday to ask you if you can be one of my reference.
1من نیاز به محبت دارم عشقم
1بمعني محدوده ميباشد؟bin آيا كلمه
1در حلقه ها و مدولها در درس جبر چه مفهومی دارد؟ Socle
2Once it's downloaded, please run the Kaspersky Malware Scanner software. This might take a moment and involve a few steps.
1وحدت شهود از دیدگاه عطار نیشابوری وعلاء الدوله سمنانی
2In the Introduction to this book the speed of modern computers was cited as countering the need for some of the early work that was done to make best use of the woefully slow and memory-deficient comp
2In the Introduction to this book the speed of modern computers was cited as countering the need for some of the early work that was done to make best use of the woefully slow and memory-deficient comp
1however, since this matrix is also symmetrical across its leading diagonal, little more than 50 percent of it need be stored
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com